۲۷ مهر ۱۳۸۸

عكس درماني


اون چارتا كرگدنمه كه به دوپول سياه فوروختم ش . همون تابلو كه كنار دراوره . چارتا كرگدن من عكس واقعيت (طبيعت) كنارهم ايستادن . روي خط منحني . من اون آبيه م . نميشه ديدشون از اين جا . من اما دارم ميام از كادر بيرون . بقيه پشت سر م مشغولن. با خودشون با كنار دستيشون ... نگا كه كني به كار، اول من رو مي بيني زشت و آبي و بنفش. زانو به پايين هم ندارم يني تو كادر جا نشدم . بعد هم، گفته باشم كه اين كه كودومشون من باشم رو همين الان تصميم گرفتم . الان فك كردم خب حالا كه با دوتا پول سياه معلوم نيست (هست) كجان . يا شاهد چه ماجراهايين . خودم رو قاتي كرگدنا كنم . كي به كيه ... ؟

۱۹ مهر ۱۳۸۸

بلي! سبز


حتا يك جفت كفش سبز خريدم . از همين كفش هاي ساده و تخت چرمي . كالج سبز دارم حالا . از در، كه مي زنم بيرون يك تكه ام رو سبز مي پوشم/مي برم . اين سبز يعني كه من حرف دارم . يك آيا و يك طلب بزرگ دارم از ديكتاتورها . اما چيز مهم تري هم هست . هر سبزي كه مي بينم هر ني شرت شال و مانتو ي سبزي يا دستبدي سبز به دست يكي كلي ته دلم اميد قل مي خورد تا مدتي دلم شيرين مي شود . همين مي شود كه هميشه تكه اي از لباسم سبزست . ثواب دارد والا! كه دل سبز ديگري موقع عبور از كنارم شاد شود . سبز ديگري پشت فرمان خسته از كار و روز مره سبز مرا/ما را ببيند و بداند كه تنها نيست . بفهمد، بداند كه ادامه مي دهيم . ادامه دارد اين سبز . يادمان هست همه ش ... همين مي شود كه تكه هاي سبزم هي بيش تر مي شود ...

۱۰ مهر ۱۳۸۸

مردمون ِشبيه سلاطين


و اين جوريه كه آدم مي فهمه تنها نيس . سبز ها هم اين مساله رو دارن . همه چي مشخصه . همه چي معلومه . طرف زده با اسلحه جلو دوربين و يه عده آدم يه دختر جوون رو كشته و ديكتاتورك بي شخصيت مدعي ه كه نوع مرگ مشكوكه و اسناد كم . من و سبزها مثل هم ايم . همه چي مشخصه . منتها "سند" ندارم . يني چي؟ انتظار داشتي بالاي اون تخت كذايي دوربين كار مي ذاشتم . حتا در اون صورت هم مي شد بگي سند كمه !ء

.
.
.
.
.
تصوير : chirico