دیشب خواب دیدم تو دفتر شرکتی کار میکنم که خانهای قدیمی در تجریشه. محل میز و کار من اتاقی بود با در و پنجره چوبی آبی رنگ. برای رسیدن به اتاق باید بیشتر از ده تا پلهی بلند بالا میرفتم. توی اتاق هیچ دکوری نبود غیر از یک میز عظیم قهوهای و صندلی فلزی با روکش پاره چرمی که پشت میز بود. کف سیمانی اتاق یک چاله آب داشت. سطل آشغال پلاستیکیای هم اتاق را دویست سال پیش به امروز وصل میکرد . من جین پوشیده بودم. شلوار جین و یک شومیز چهارخانه قرمز با دمپایی تیره. یکهو نمی دانم چه شد که لخت شدم و شلوارک مردانه چهارخانهی که مال خانه است پوشیدم و تیشرت سرور که عکس توئیگی دارد و سرخابیست. همین وقت هم همکارها از داخل حیاط صدایم زدند که رییس میخواهدت و رییس که بود؟ اولین رییسی که داشتم و ترسناکترینشان و چندشآورترین.
مستاصل بودم و ترسیده بودم ازظاهرم که از خواب پریدم و همین.
گذشته مرا میبلعد بالاخره.