درباره ي عكس دوست دارم كه حرف بزنم . اصلن من از آن دسته آدم هايي بايست باشم كه يك آلبوم كوچك عكس توي كيف شان دارند . كنارشما كه بنشينم توي قطار شهري تو مسيرها آلبوم را بكشم بيرون و شروع كنم از گفتن از عكس . نه كه از آدم هاي توي عكس بگويم . از زمان حرف مي زنم . كه شگفت آورست . كه كار زمان شكافتن آدم ها ست . منهدم كردن روابط و بازسازي شان .
عكس هاي يادگاري ساخته مي شوند براي در آوردن آه آدم . كار عكس هاي يادگاري ساختن لب خند هاي تلخ ست ."بهت زمان"هم .به عكس كه نگاه مي كنم آن آدم توي عكس را توي آن لحظه ، آن آدم –زمان را باور نمي كنم .عكس هاي يادگاري موجودات خبيثي ند نبايد زياد دور و برشان پليكيد . باباي آدم را در مي آورند.