۱۱ فروردین ۱۳۸۹

0از عكس



درباره ي عكس دوست دارم كه حرف بزنم . اصلن من از آن دسته آدم هايي بايست باشم كه يك آلبوم كوچك عكس توي كيف شان دارند . كنارشما كه بنشينم توي قطار شهري تو مسيرها آلبوم را بكشم بيرون و شروع كنم از گفتن از عكس . نه كه از آدم هاي توي عكس بگويم . از زمان حرف مي زنم . كه شگفت آورست . كه كار زمان شكافتن آدم ها ست . منهدم كردن روابط و بازسازي شان .‏

عكس هاي يادگاري ساخته مي شوند براي در آوردن آه آدم . كار عكس هاي يادگاري ساختن لب خند هاي تلخ ست ."بهت زمان"هم .به عكس كه نگاه مي كنم آن آدم توي عكس را توي آن لحظه ، آن آدم –زمان را باور نمي كنم .عكس هاي يادگاري موجودات خبيثي ند نبايد زياد دور و برشان پليكيد . باباي آدم را در مي آورند.‏





۰۵ فروردین ۱۳۸۹

zidan آقاي زيدان








آدم كه فوتبال نداند وختي مي نشيند به تماشاي صحنه اي كه با يك پاس آغاز مي شود و بعد نماي بسته از حركت توپ به همراه دو پا و بعد هم حضور شگفت آور توپه در دروازه، بسته به حساسيت ش بسته به اين كه در چه موقعيتي صحنه را تماشا كرده ( مثلن نشسته روبه روي تي وي و بد خلق ست يا وسط يه گدرينيگ گنده ي خونواده گي ست و نوه ي عموش داره زرزر مي كنه يا هرچي ) واكنش متفاوت نشان ميده ... مي شود به سادگي روبرگرداند و تخمه ي بعدي رو شكست، يا اين كه كانال عوض كرد و رفت روي فارسي وان، يا مثلن گفت ملت رو خر مي كنن بيس و چن نفر دنبال يه توپ . يا ميشه شگفت زده شد. ميشه فكر كرد قبل اين شاهد هيچ زيبايي نبوده مگر اين يك صحنه . حتا پالپ فيكشن هم دود مي شود . چيزي غير از تصاوير مالوف ديده اي. پاهايي كه فكر مي كنند. و فضايي غير از آن چه هر روز مي بيني . فضايي غير از تخت خاب مستراح ميز صبحانه تاكسي قطار شهري آفيس و بوتيك و نانوايي و هر جا . زمين سبز و بزرگ. توي اين فضا مردي هست كه با سر تراشيده مي دود . يك چشم به هم زدن مي چرخد توپ در اين يك لحظه به پايش رسيده و نتيجه اين شده توپ داخل دروازه .يعني: "گل "....‏

بعد روز من باشد و سرحال باشم و بنشينم و مستندچار زيدان نگاه كنم . به كلمات و گفتگو ها بي توجه م . صدا را مي بندم و درگير تصويرم .اين مرد جذاب ست . خاستني ست و شور برانگيز . وراي تن ش خاستني ست . نه به خاطر صورت استخاني و رومي ش نه به دليل ته ريش اي كه من روي صورت مرد مي پسندم. نه به خاطر عضلات خوش تركيب ش . به دليل ديگري ست . صحنه هاي اول گيج م و نفس در سينه حبس م . بعد كم كم روشن مي شود . توي زمين بازي ( بازي؟) كاري مي كند غير از ديگران. نه رقص نيست . نمايش نيست . يكجوري از خود به درشدگي ست انگار. محو توپ و زمين ست. و آدم را مي كشد با خودش توي آن مكان لعنتي غريبه . زيباست . تركيب ش توي زمين و باتوپ زيباست . بازي ها را كامل نشان نمي دهد، مستند ست. گفتم كه ... لباس هاي ش عوض مي شود راه راه و سورمه اي گاهي سفيد و بعد هم آبي.حالا سينما هم نيست . (من هميشه سينما را به دليل داستان دزدي تاتر دزدي عكس دزدي تحقير كرده م مگر كه حرف نو داشته باشد) . زيدان ديگرگونه چيزي ست . چيست؟ لابد مردي بوده در خاطره ي جمعي ما. مردي كه خاهانش بوده ايم. فراتر از تن، كه زيبايي كرده . دقيقن همين عبارت ‏"زيبايي كرده " . آپولو شايد. يا مثلن همين رستم خودمان كاري اين چنين كرده كه حالا مانده توي قصه ... زيدان زيباست و‏
 شورانگيز. باني ميل. زن را مي تواند به آسمان ببرد ضربه ش با توپ. و همين. لابد خدا هم كمي زيدان ست ...‏

۲۷ اسفند ۱۳۸۸

هشتاد و هشت


چه قدر  ترسيدم هراس م از مرگ خاهر برادر چه همه اميد داشتم . چه خيابان معني پيدا كرد امسال . چه اميد چه اميد . بي لبخندم . اما اتفاق افتاده .اتفاق افتاده....‏

۱۰ اسفند ۱۳۸۸

كيك




 
آدم كيك مي پزد . منظورم اينه كه هر آدم زنده اي در عمرش يه بار كيك پخته . من هم . ما دختراي مو مشكي اي (غير مادر جون با
اون موهاي سفيد نقره اي قشنگش) هستيم و اين يه جمله س جهت اطلاع به ملت كه چه قده آدم و رفيقاش مي تونن نچرال باشن شب عيدي .‏

خب كيك موضوع مون بود .يه عكس از يه كيك  . و اين يعني كه كيك از توي فر يا از رو ميز آشپزخونه يا از توي بشقاب روي يه ميز يه كافي شاپ فراتر رفته و به عنوان يك آبكجت با مفهوم زيبا شناسانه و صد البته لوك ايتس مي معرفي شده . ما هم ملت پي مفهوم و پايه ي رسانه ، آبجكت مورد نظر رو كه كيك باشد، شر كرديم و شر كرديم و سر آخر قرار گذاشتيم از انتزاع به واقعيت برسونيم ش .‏
 دختراي مو مشكي!‏

حالا، از كيك اسطوره اي مورد نظر ، يك كيك ساختيم شبيه: انا كيك مثلكم.‏
 خوش گذارانديم و از تركيب: ماست پر چرب شيرين و روغن زيتون و پودر بادوم و آب يه دونه ليموي گنده ي زرد چارتا تخم مرغ سفيده زرده جدا و چن تا قاشق آرد، كيك بوجود آوورديم و در موضع خدايان موشكي بوديم...‏