دوره نویسندگی خلاق چهار جلسه سه ساعته است. موضوع را همان جلسه اول مشخص میکنیم و باقی جلسات حول محورش حرف میزنیم. قرار است درباره بیست و چهار ساعت از زندگی زن خانهدار بنویسم. بقیه همدورهایها کامنتهایی دارند، درباره خصوصیات زن و احوالش. جلسه سوم دخترکی مو بلوند کرده همراه استاد وارد کلاس میشود اسمش ط است. خودش را فیلمساز معرفی میکند و مینشیند روبهرویم. درباره زن داستان من حرف میزنیم. که چهطور روز کشدارش با دیدن خون در راه پله تغییر میکند . به ط میرسیم بهخاطر مهماننوازی از او میخواهیم زن خانهدار متفاوتی را برایمان تعریف کند. خونسرد میگوید زن خانهدار متفاوت نیست ملال خالص است بی کیفیت و تکراری و غیر خلاق ارزش داستان شدن ندارد. ارزش همین جملات و حرف زدن هم ندارد. تمام جزییات ط یادم مانده. موهای براشینگ شدهاش بارانی کرم رنگش که دکمه سر آستینش افتاده بود چکمه های بلند قهوهایش با سگک زرد رنگ و رو رفته و عطر سرد و تلخش یادم است که سرب شدم سنگین. دهانم قفل شده بود و فقط خیره ماندم. کمی مردم. حق داشت. واقعیت را لخت کرد و روبهرویم نشاند. آن داستان هیچوقت نوشته نشد.
*مولانا