شادی نیست, یکجور فرار به توهم ست. از جنس :"می شد از این هم بدتر باشه". این طوری ست که لبخندزن شده ایم . وقتی کاغذ توی پاکت را می خانم, همان پاکت که محتوایش عکس های سی تی اسکن ست. خوشحالی می کنم . همه ی این ها می شد که دچار باشند و نیستند؛ کبد طحال استخان لگن پانکراس دیافراگم حتا... . ابله م! بلی هستم .
سلول سرطانی اما, ممکن ست هر جایی باشد الان . موذیانه پی ساختن توموری دیگر. به توهم فرار می کنم . جایی دنبال قدرت هستم . خدا انگار! از قدرت متنفرم .
پ.ن: اگر گریه کنم به تر می شوم . خشکیده
پ.ن مرتبط حتا : سرکار خانم تخمک اگر دست به کار شود شاید تنظیم این بالا/پایین هورمون, مقداری از سنگینی این بغض را کم کند . این هم خشکیده. پریود نمی شوم