آقا معلم, لابد دوست دارد به او نظر داشته باشم. به او نظر ندارم. خیلی ساده و صریح گفت "من الان می تونم از کلاس بندازمت بیرون". به فارسی گفت . وقتی یکساعت داری با زبان دیگری فکر می کنی . با زبان دیگری حرف می زنی . فشار جمله به زبان مادریت چند برابر می شود.درمانده بودم بین انتخاب احترام به معلم و دفاع از خودم که به لجن کشیده شده.
داستان :
صندلی من کنار میز آقا معلم است . سر می گرداند سمت من لابد. سرم پایین است . می کوبد روی میزش. از صدا سرم را بلند می کنم . می پرسد متن ت کو؟ من هاج و واج از این که من اسم م تق تق نیست. بدون این که حرفی بزنم, می گویم ندارم . می گوید یعنی چی؟ می گویم ننوشتم . می گوید چرا؟ می گویم یعنی چی , یعنی الان به شما بگم که چی شده که ننوشتم؟ نه! این مورد منه و گفتن نداره انجام ندادم... البته معذرت میخام .
دیوانه شد!
خانم مگه اینجا کوچه س من بهت متلک گفتم که اینجوری جوابمو می دی . الان بهت منفی می دم
". پرتاب میشوم سال های دبیرستان همه ی دوازده سال قلمبه می شود در این جمله "مراقب حرف زدنتون باشید
دیوانه تر می شود
خانوم فکر کردی چه خبره؟
خانوم فکر کردی چه خبره؟
خانوم فکر کردی چه خبره؟
خانوم فکر کردی چه خبره؟
خانوم فکر کردی چه خبره؟
خانوم فکر کردی چه خبره؟
نشسته م توی تاکسی هیژده ساله ام. مردی که کنارم نشسته خوشبو و مرتب ست . می چسباند خودش را به من . می کشم کنار . فکر می کنم جا تنگ ست. بازویش را می چسباند به بازویم دستم را جمع می کنم روی تن م و به این ترتیب کنار تنم بدون گارد می شود بازوی ش را می چسباند به پستانم . دستش را می سابد کنار پستان . گر می گیرم . داد می زنم آقا چیکار می کنی؟ توی صورتم نگاه می کند . خانوم فکر می کنی چه خبره ؟ راننده از توی آینه عقب را می پاید . من وسط نشسته م . رو به من می کند خانم خب بشین اینور تر . شر درست نکن . این آقا مسافر منه به ش نمیاد این جور چیزا...
خانوم فکر می کنی چه خبره....
باقی داستان:
فَک من؟ قبل از هر چیزی تمام خشونت های بی صدا و ناپیدا و مخفی دوره می شود . متعجبم . عصبانی م . کنترل می کنم اما . می گویم "هیچی آقای ام شما حق داری منفی بدی . این حق شماست . اما" او ادامه می دهد. به فارسی ادامه می دهد . دردم می آید. می گوید حق دارم بندازمت بیرون
چه خبره؟
چه خبره؟
چه خبره؟